شعر طنز خواستگاري خر
شعر طنز خواستگاري خر
خري آمد به سوي مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بین این همه خرهاي خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرك از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پاي عقدش
یه افسار طلا با پول نقدش
خریداري نمودند یک طویله
همانطوري که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوشتیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته
براي بار سوم خر بپرسید
که خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادي نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
براي این دو خر در زندگانی
نظر بده تا دل من شاد کنی نظر ندادی الهی باد کنی




